۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه
چرا سخنى مىگوييد که عمل نمىکنيد؟!
چه بسیار قول هایی که داد می شود ولی عمل نمی شود. چه بسیار اظهار ایمان و معنویتی که در حد ادعا باقی می ماند. مولای متقیان در فرازی می فرماید: سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشى، و چون گفتى، تو در بند آنى. این سخن پر معنی نشان دهنده این است ما مسئول تمام حرفها و ادعاهایی هستیم که از دهان ما خارج می شود. فقط سخن گفتن کافی نیست بلکه باید درستی گفتار در عمل هم نشان داده شود. شاید آنقدر حرف زده ایم و عمل نکرده ایم که قبح و زشتی این مسئله تا حدودی از بین رفته باشد ولی خداوند متعال در سوره 61 آیات 2 و 3 زشتی این کار را با کلمات تکان دهنده ای بیان می کند:
اى کسانى که ايمان آوردهايد! چرا سخنى مىگوييد که عمل نمىکنيد؟!
نزد خدا بسيار موجب خشم است که سخنى بگوييد که عمل نمىکنيد!
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
َبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ)
اى کسانى که ايمان آوردهايد! چرا سخنى مىگوييد که عمل نمىکنيد؟!
نزد خدا بسيار موجب خشم است که سخنى بگوييد که عمل نمىکنيد!
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
َبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ)
۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه
گفتم گفتی
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53)
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
(مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159)
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11)
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲)
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/۱۰۴)
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
(ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳)
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳)
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲)
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)
برگرفته از سایت: (http://verd. blogfa.com)
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53)
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
(مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159)
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11)
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲)
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/۱۰۴)
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
(ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳)
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳)
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲)
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)
برگرفته از سایت: (http://verd. blogfa.com)
۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه
تشخیص حق و باطل در نتیجه تقوی
تقوی یا همان نیروی ترمز در برابر اعمال نادرست، عواید زیادی در همین زندگی دنیوی دارد که در پیام های قبلی به چند نمونه اشاره شده است. یکی دیگر از نتایج تقوی، فرقان یا همان نیروی تشخیص حق از باطل است. یعنی اگر کسی در برابر گناهان، دارای یک نیروی بازدارنده باشد، در حوادث روزگار، براحتی درست وغلط را تشخیص می دهد و در مرحله تصمیم گیری، درست ترین تصمیم را اتخاذ می کند. بنا به فرمایش مولای متقیان، با شناختن حق و باطل، می توان انسانها، جناحها و گرایش های حق و باطل را از هم تمییز داد. در همین رابطه خداوند متعال در سوره 8 آیه 29 می فرماید:
اى کسانى که ايمان آوردهايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمىدهد؛ (روشنبينى خاصّى که در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت؛) و گناهانتان را مىپوشاند؛ و شما را مى آمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است!
(يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَيُکَفِّرْ عَنکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ وَيَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ)
اى کسانى که ايمان آوردهايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمىدهد؛ (روشنبينى خاصّى که در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت؛) و گناهانتان را مىپوشاند؛ و شما را مى آمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است!
(يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَيُکَفِّرْ عَنکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ وَيَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ)
۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه
تقوی بهترین لباس
لباس در عین اینکه هم بدن را محافظت می کند و هم به عنوان زینت است، یک کارکرد دیگر هم دارد و آن اینکه عیوب بدن را می پوشاند. یک فرد با پوشش کامل می تواند بسیاری از نقائص جسمی اش را پنهان کند.
جالب است که در قرآن، از تقوی به عنوان لباس یاد می شود. یعنی تقوی همان کارکرد لباس را برای جان انسان دارد. یعنی علاوه بر محافظت و زینت، همه عیوب فرد را در نظر دیگران مخفی می کند. در رفتار و کردار اشخاص متقی نمی توان هیچ عیب و نقصی پیدا کرد و انگار از همه نظر ایده ال هستند. در حالی که چنین نیست و این تقوی است که عیب و ایرادهای احتمالی را پوشانده است.
سوره 7 آیه 26:
اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم که اندام شما را مىپوشاند و مايه زينت شماست؛ اما لباس تقوی بهتر است! اينها (همه) از آيات خداست، تا متذکّر (نعمتهاى او) شوند!
(َا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْکُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْءَاتِکُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَيْرٌ ذَلِکَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّکَّرُونَ)
جالب است که در قرآن، از تقوی به عنوان لباس یاد می شود. یعنی تقوی همان کارکرد لباس را برای جان انسان دارد. یعنی علاوه بر محافظت و زینت، همه عیوب فرد را در نظر دیگران مخفی می کند. در رفتار و کردار اشخاص متقی نمی توان هیچ عیب و نقصی پیدا کرد و انگار از همه نظر ایده ال هستند. در حالی که چنین نیست و این تقوی است که عیب و ایرادهای احتمالی را پوشانده است.
سوره 7 آیه 26:
اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم که اندام شما را مىپوشاند و مايه زينت شماست؛ اما لباس تقوی بهتر است! اينها (همه) از آيات خداست، تا متذکّر (نعمتهاى او) شوند!
(َا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْکُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْءَاتِکُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَيْرٌ ذَلِکَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّکَّرُونَ)
۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه
اگر کارم غلط بود حتماً خدا جلویش را می گرفت!
اشتباه بزرگی که وجود دارد این است که نظام خداوندی را مشابه نظامات بشری می گیرند. در نظامهای بشری هیچ حرکت خلاف قانونی تحمل نمی شود و بلافاصله شخص خلاف کار تنبیه می شود. بنابراین انتظار می رود که در نظام الهی نیز جلوی اعمال خلاف قانون گرفته شود و اگر چنین اتفاقی نیافتد می توان نتیجه گرفت که آن اعمال اصلاً خلاف نبوده است!
همان طور که وقتی از چراغ قرمز عبور می کنیم بلافاصله توسط پلیس جریمه می شویم، در صورت عبور از چراغ قرمزهای شریعت نیز انتظار می رود که بلافاصله جریمه شویم و اگر هیچ اتفاقی نمی افتد پس می توان نتیجه گرفت که شاید اصلاً چراغ قرمزی در کار نیست. غافل از اینکه در نظام الهی به همه فرصت داده می شود تا با آزادی کامل هر کار بدی که می خواهد انجام دهد و به اندازه طول عمر هم ممکن است مهلت داده شود تا شاید برگردد و جبران کند.
در سوره 6 آیه 148 خداوند توجیه غلط مشرکان را بیان می کند و آن را نتیجه ناآگاهی و دوری از استدلال و پیروی از حدس و گمان می داند:
بزودى مشرکان (براى تبرئه خويش) مىگويند: «اگر خدا مىخواست، نه ما مشرک مىشديم و نه پدران ما؛ و نه چيزى را تحريم مىکرديم!» کسانى که پيش از آنها بودند نيز، همين گونه دروغ مىگفتند؛ و سرانجام (طعم) کيفر ما را چشيدند. بگو: «آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟ پس آن را به ما نشان دهيد؟ شما فقط از پندارهاى بىاساس پيروى مىکنيد، و تخمينهاى نابجا مىزنيد.»
(سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ)
همان طور که وقتی از چراغ قرمز عبور می کنیم بلافاصله توسط پلیس جریمه می شویم، در صورت عبور از چراغ قرمزهای شریعت نیز انتظار می رود که بلافاصله جریمه شویم و اگر هیچ اتفاقی نمی افتد پس می توان نتیجه گرفت که شاید اصلاً چراغ قرمزی در کار نیست. غافل از اینکه در نظام الهی به همه فرصت داده می شود تا با آزادی کامل هر کار بدی که می خواهد انجام دهد و به اندازه طول عمر هم ممکن است مهلت داده شود تا شاید برگردد و جبران کند.
در سوره 6 آیه 148 خداوند توجیه غلط مشرکان را بیان می کند و آن را نتیجه ناآگاهی و دوری از استدلال و پیروی از حدس و گمان می داند:
بزودى مشرکان (براى تبرئه خويش) مىگويند: «اگر خدا مىخواست، نه ما مشرک مىشديم و نه پدران ما؛ و نه چيزى را تحريم مىکرديم!» کسانى که پيش از آنها بودند نيز، همين گونه دروغ مىگفتند؛ و سرانجام (طعم) کيفر ما را چشيدند. بگو: «آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟ پس آن را به ما نشان دهيد؟ شما فقط از پندارهاى بىاساس پيروى مىکنيد، و تخمينهاى نابجا مىزنيد.»
(سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ)
۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه
مؤمن واقعی از بدگمانی، تجسس کردن و غیبت اجتناب می کند
چه بسا از گفتار یا رفتار کسی در دل سوءظن پیدا می شود که در بسیاری از موارد هم واقعیت ندارد ولی همواره فکر وذهن را درگیر می کند و در نهایت این سوء ظن ممکن است منشأ اعمال غلط در قبال آن شخص شود یا حداقل جلوی هر حرکت مثبتی مثل کمک کردن در موقع نیاز را بگیرد.
متأسفانه یکی دیگر از رفتارهای غلط اکثر ما ایرانیان (و شاید هم اکثر انسانها) تجسس در امور خصوصی دیگران است. این در حالی است که در همه ادیان از جمله اسلام، حریم خصوصی افراد باید محترم شمرده شود.
و اما غیبت کردن که همان ترور شخصیت است و به دلایل روانشناسی می توان گفت که یک فرد به دلیل ضعف شخصیت است که غیبت می کند. جون اگر داری یک شخصیت قوی و کاملی باشد نیازی نمی بیند با بیان عیب های مردم، خودش را بی عیب نشان دهد. متأسفانه غیبت هم از معایب شایع در بین ماست که برای از بین بردن آن نیاز به حرکت جمعی است یعنی به محض اینکه کسی در جمع شروع به غیبت کرد همه باید با تذکر دادن مانع شوند.
در سوره 49 آیه 12 از مؤمنین خواسته می شود که از این کارها پرهیز کنند. در ضمن غیبت را با بیان یک مثال با مسمّا توصیف می کند:
اى کسانى که ايمان آوردهايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا که بعضى از گمانها گناه است؛ و هرگز (در کار ديگران) تجسّس نکنيد؛ و هيچ يک از شما ديگرى را غيبت نکند، آيا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر کراهت داريد؛ تقواى الهى پيشه کنيد که خداوند توبهپذير و مهربان است!
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ)
مثال خوردن گوشت برادر مرده به وضوح نشان می دهد که شخص با غیبت کردن اقدام به ترور و کشتن شخصیت فرد می کند و با تغذیه از آن می خواهد که رشد می کند. چون رشد کردن را نه در سایه تلاش و کوشش بلکه در خراب کردن دیگران می بیند که آسان تر هم است.
متأسفانه یکی دیگر از رفتارهای غلط اکثر ما ایرانیان (و شاید هم اکثر انسانها) تجسس در امور خصوصی دیگران است. این در حالی است که در همه ادیان از جمله اسلام، حریم خصوصی افراد باید محترم شمرده شود.
و اما غیبت کردن که همان ترور شخصیت است و به دلایل روانشناسی می توان گفت که یک فرد به دلیل ضعف شخصیت است که غیبت می کند. جون اگر داری یک شخصیت قوی و کاملی باشد نیازی نمی بیند با بیان عیب های مردم، خودش را بی عیب نشان دهد. متأسفانه غیبت هم از معایب شایع در بین ماست که برای از بین بردن آن نیاز به حرکت جمعی است یعنی به محض اینکه کسی در جمع شروع به غیبت کرد همه باید با تذکر دادن مانع شوند.
در سوره 49 آیه 12 از مؤمنین خواسته می شود که از این کارها پرهیز کنند. در ضمن غیبت را با بیان یک مثال با مسمّا توصیف می کند:
اى کسانى که ايمان آوردهايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا که بعضى از گمانها گناه است؛ و هرگز (در کار ديگران) تجسّس نکنيد؛ و هيچ يک از شما ديگرى را غيبت نکند، آيا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر کراهت داريد؛ تقواى الهى پيشه کنيد که خداوند توبهپذير و مهربان است!
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ)
مثال خوردن گوشت برادر مرده به وضوح نشان می دهد که شخص با غیبت کردن اقدام به ترور و کشتن شخصیت فرد می کند و با تغذیه از آن می خواهد که رشد می کند. چون رشد کردن را نه در سایه تلاش و کوشش بلکه در خراب کردن دیگران می بیند که آسان تر هم است.
اشتراک در:
پستها (Atom)